بنگاه هاي كوچك زيرگيوتين سرمایه گذاران غيرمدير
آرمان خالقی ، عضو هیات مدیره خانه صنعت، معدن و تجارت ایران، در مصاحبه با روزنامه اقتصادی تعادل، از مشکلات پیش روی بنگاه های کوچک و متوسط گفت. متن این مصاحبه به شرح زیر می باشد:
ایران، کشوری با روند صنعتی شدن خاص خود است.بسیاری از صنایع بزرگ ایران، از ابتدای تولد، بزرگ ایجاد شده اند و اغلب صنایع کوچک ومتوسط (SME) هیچ گاه نتوانستند با رشدی منطقی تبدیل به یک بنگاه بزرگ شوند. برای ریشه یابی علت این موضوع پای صحبت های آرمان خالقی، عضو هیات رییسه خانه صنعت، معدن و تجارت ایران نشستیم.
این فعال اقتصادی معتقد است که یکی از مهمترین علل این موضوع، مساله فرهنگ کسب و کار ایران است.
قبل از ورود به بحث، یک مشکل را مطرح کنیم. آمارهایی که از سوی نهاد های مختلف درباره بنگاه های کوچک، متوسط و بزرگ مطرح می شود ، متفاوت است. این اتفاق از تعریف این بنگاه ها توسط این نهادها ناشی می شود.آیا این موضوع مشکلی برای سیاست گذاری ایجاد نمی کند؟ آیا نمی توان یک وحدت رویه ایجاد کرد؟
دقیقا این موضوع صحت دارد. در خصوص بنگاه های خود (Micro) معمولا توافق نظر وجود دارد و بنگاه های زیر 10 نفر کارمند به این عنوان معرفی می شوند. اما در خصوص بنگاه های کوچک و متوسط مرکز آمار معتقد است که بنگاه با 10 تا 50 کارمند، کوچک و با 50 تا 100 کارمند، متوسط محسوب می شوند اما برخی نهاد های دیگر مانند سازمان صنایع کوچک برای بنگاه های متوسط 250 کارمند و در بعضی نهاد ها حتی تا 500 کارمند را متوسط تعریف کرده اند. همچنین تعریف سازمان ملل چیزی در بین تعاریفی است که در ایران ارائه شده است. در بعضی کشورها نیز ترکیبی از تعداد کارکنان و سرمایه گذاری برای تعریف مورد استفاده قرار می گیرد. مساله این است که شرکتی تمام مکانیزه که با ربات کار می کنند ممکن است متوسط در نظر گرفته شود در حالی که شرکتی با همان سطح تولید بزرگ محسوب می شود چرا که تعداد کارمندان زیادی دارد. همیم مشکل در خصوص شرکت های دانش بنیان وجود دارد. چنین تشدد تعاریفی باعث دقیق نبودن آمار و در نتیجه دقیق نبودن برنامه ریزی و سیاست گذاری می شود.
اصولا چرا اکثریت بنگاه های بزرگ ایران از ابتدا بزرگ به دنیا آمده اند؟
علت اصلی این موضوع به نوع سرمایه گذاری باز می گرددو در اکثر مواقع سرمایه گذار اصلی دولت یا نهادهای وابسته به دولت بوده اند. این روند از زمان نخست وزیری رضا خان در ایران آغاز شد که دولت مشاهده کرد بخش خصوصی توان کافی برای سرمایه گذاری در بسیاری از بخش ها را ندارد و در عین حال نیاز به رشد اقتصادی سریع احساس می شد. به همین دلیل دولت یا خود اقدام به سرمایه گذاری کرد یا بخش خصوصی را تشویق به این موضوع کرد.البته مساله انحصارات هم در این موضوع کاملا دخیل بود. از نخستین کارخانه های بزرگ ایران که بعد ها باعث ایجاد شرکت های بزرگ شدند می توان دخانیات را نام برد که این شرکت به دلیل قانون انحصار دخانیات ایجاد شد. سیمان و پتروشیمی هم شرایطی نسبتا مشابه داشتند. در مقابل بخش خصوصی به صنایعی ورود پیدا کرد که انحصاری در آن وجود نداشت که از مهمترین آن ها می توان نساجی را نام برد. در واقع نساجی به عنوان یک نهاد یا ریشه بخش خصوصی دقیقا روند حرکت از بنگاه های کوچک و متوسط به سمت بنگاه های بزرگ را پیمود اما بعد از انقلاب بسیاری از کارخانه های نساجی یا از بین رفتند یا به تملک دولت در آمدند. نهادهای دولتی دیگری هم وجود داشتند که به دلیل توان مالی بالا اقدام به سرمایه گذاری برای ایجاد بنگاه های بزرگ کردند که مهمترین آن ها بانک ها بودند، البته تاکید می کنم در صد سال گذشته نمونه های زیادی وجود دارند که از بنگاهی با مقیاس کوچک کم کم به بنگاهی بزرگ تبدیل شدند.
اما قبول کنید این نمونه ها اندک هستند و اصولا بزرگ شدن در ایران کاری سخت محسوب می شود. به قول فعالان اقتصادی یک سقف شیشه ای در بالای سر آن ها وجود دارد که اجازه نمی دهد از حدی بیشتر قد بکشند.
من هم قبول دارم که در ایران بزرگ شدن بنگاه سخت است. اصولا کار تولید در کشور پدیده ای سخت است و هرچقدر بنگاه بزرگتر شود مشکلات آن هم بیشتر می شود. شما می توانید با یک توان مالی و علمی محدود یک بنگاه کوچک و حتی متوسط ایجاد کنید اما هنگامی که شروع به رشد می کنید نیاز به نیروی کار ، افزایش توان تولید و سرمایه دارید که هر کدام با مشکلاتی رو به رو است.
از سوی دیگر رقابت در اقتصاد ایران در سطح بنگاه های کوچک و متوسط بیشتر است. وقتی یک بنگاه با چند میلیارد تومان پول ایجاد شده است بسیاری از فعالان اقتصادی رقبای بالقوه محسوب می شوند که در صورت سود ده بودن بنگاه به بازار ورود پیدا می کنند. رقابت به صورت کلی امری مثبت است اما در ایران رقابت با تخریب همراه است. بازار شکنی و تخریب جزیی از بازار برای بنگاه های کوچک محسوب می شود که در این میان بنگاه هایی که تمایل به کار با کیفیت بالاتر دارند بیشتر آسیب می بینند. برای نمونه شما برای رشد بنگاه طبیعتا نیاز به آموزش نیروی انسانی دارید ولی زمانی که بنگاهی سود ده می شود سایر رقبای نیروی انسانی شما را با حقوقی بالاتر جذب می کنند.اما هیچ کدام از این ها به تنهایی معضل محسوب نمی شود. مشکل اساسی این است که مدیر بنگاه های کوچک و متوسط که اغلب سرمایه گذار اصلی محسوب می شوند معمولا توان مدیریتش در حد (SME) است و این فرد علم کافی برای مدیریت در سطح بنگاه های بزرگ را ندارد. یک سرمایه دار که توانسته یک (SME) ایجاد کند نمی پذیرد که تنها سرمایه دار است و نه مدیر و در عین حال حاضر به آموزش خود نیست. یک بنگاه بزرگ الزاما به مدیرانی خبره نیاز دارد. وقتی راس هرم نمی پذیرد که شرایط تغییر کرده و مدیر به همراه شرکت بزرگ نمی شود طبیعی خواهد بود که نه یک سقف شیشه ای بلکه یک گیوتین متحرک بالای سر فعال اقتصادی احساس می شود. از سوی دیگر فرهنگ کسب و کار ایران نیز چندان مساعد این تغییر نیست. جامعه حاضر به پذیرش این موضوع نیست که افراد نه بر اساس شانس بلکه به خاطر توانایی خود رشد کرده اند به همین دلیل جلوی پای فعال اقتصادی سنگ اندازی می کنند.
به بحث فضای کسب و کار اشاره کردید.اصولا فرهنگ کسب و کار ایران چقدر باعث ایجاد دست انداز برای تبدیل (SME) ها به بنگاه های بزرگ می شود؟
بحث مشارکت و فرهنگ، مشارکت یک موضوع مهم در اقتصاد ایران است. بنگاه بزرگ الزاما نیاز به شراکت دارد اما فرهنگ ایران درباره شراکت چه می گوید؟ در ادبیات ایرانی آمده است که اگر شریک خوب بود خداوند هم یکی داشت یا آمده است حتی با برادرت شریک نشو، یا این ضرب المثل که دیگ شراکتی جوش نمی آید.
ما با چنین فرهنگی بزرگ شده ایم. می گویند ایرانی ها در کار تیمی موفق نیستند، اتفاقا موفق هستند اما حاضر نیستند منافع جمع را به منافع فردی خود ارجحیت دهند. یک مهندس خوب حاضر نیست با یک مدیر مالی خوب و یک بازاریاب خوب شریک شود و می خواهد تمام کارها را خودش به تنهایی انجام دهد به همین دلیل حتی شرکت های بزرگ خوانوادگی هم عمر زیادی نمی کنند.
این روزها صحبت زیادی درباره بسته خروج از رکود مطرح است. به نظر شما اولویت این بسته باید با SME ها باشد یا بنگاه های بزرگ در اولویت قرار گیرند؟
برنامه خروج غیر تورمی از رکود یک بسته است و اصالت آن در این است که به صورت کامل در نظر گرفته شود که در آن هم مسئله بنگاه های کوچک آمده است و هم بزرگ ، ولی مشکل این است که تنها به کلیات پرداخته اند. بنگاه ها به طور متوسط با 30 درصد توان خود اقدام به تولید می کنند. ما نمی توانیم بگوییم بنگاه بزرگ یا بنگاه کوچک، چون همین بنگاه ها هم به صورت زنجیره ای به یکدیگر متصل اند و اگر یک لوکوموتیو به راه بیافتد بقیه بخش ها هم حرکت می کنند. به نظر من مسئله اصلی اولویت بندی نیاز است. ما دیگر توان آن را نداریم که به همه صنایع کمک کنیم. باید دید چه صنایعی توجیه دارند و اگر صنعتی در کشور است که وارداتش از تولید آن به صرفه تر است چرا باید منابع خود را برای این صنعت صرف کنیم.
آیا منظور شما صنعت خودرو سازی است؟
منظور من تنها مسئله خودروسازی نیست. برای مثال به صنعت کنستانتره میوه نگاه کنید. در کنستانتره ما میوه هایی را مورد استفاده قرار می دهیم که به صورت صنعتی تولید نشده اند و پر آب نیستند ولی در مقابل چین از میوه های مناسب این صنعت استفاده می کنند.در واقع ما از صنعت آب میوه ایرانی حمایت می کنیم در حالی که اصولا این صنعت نست به صنعت های مشابه در کشور های دیگر عقب است و نمی تواند هیچ گاه به سود دهی برسد مگر اینکه وضعیت کشاورزی ایران متحول شود. این مشکل بخش خصوصی هم نیست و فعال اقتصادی به خاطر اعتماد به دولت به ابن صنعت وارد شده اند و حالا دولت باید زیان آن ها را بپذیرد. در خودرو هم بحث همین است. ما کالای پتروشیمی را با قیمت گران به قطعه ساز می فروشیم. فولادی که قطعه ساز استفاده می کند اگر وارداتی بود ارزان تر تمام می شد. حالا با این قطعات گران طبیعی خواهد بود که بعد از سود خودرو ساز، خودروی گران و فاقد مزیت رقابتی به بازار عرضه می شود. این جا نه مشکل خودروساز است بلکه مدیریت کشور است. در محصولات کوچک و متوسط هم همین است. دولت باید منابع را اولویت بندی کند تا صنایع فاقد توجیه، کل اقتصاد را زمین گیر نکند.
اگر ما به جای اینکه در تمام صنایع ورود پیدا می کردیم فقط در چند صنعت برای خود مزیت ایجاد کرده بودیم اکنون جامعه جهانی به آن صنایع خاص ما نیاز داشت و نمی توانستند به سادگی ایران را تحریم کنند اما ایران در حال حاضر فقط روی نفت دارای مزیت است که در این صنعت هم رقبای عرب ایران با کمال میل حاضر به جبران کمبود نفت ایران در بازار جهانی هستند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.