اول پدیده، حالا محور غرب لطفا
حد فاصل سالهای 1382 تا 1384 که بخشدار قلندرآبادِ فریمان بودم، گهگاه برای پیشرفت پروژههای عمرانی روستاهای بخش یا برای تحمیل بعضی پروژههای جدید به سرفصل اعتبارات استانی، با مشکل مواجه میشدم؛ پول کم بود و محرومیتها زیاد.
به هر روستایی که میرفتم، ریزنامهای بلندبالا از نیازمندیهای فوری- فوتی به دستم میدادند که برای ادامه زندگی در روستاهای بخش، لازم که چه عرض کنم، حیاتی بود. یکی، راه دسترسی میخواست و یکی، آب آشامیدنی؛ یکی برق نداشت و دیگری گاز؛ روستایی فاقد معلم بود و روستایی بیمدرسه و این حکایت، سلسلهوار در دهستانها و قصبات بخش تکرار میشد؛ واضح بود ارسال همه این نیازنامهها برای آقای فرماندار و درخواست از ایشان برای گنجاندن آن ها در ردیف بودجه ای شهرستان، سنگ بزرگ بود و از قدیم میدانستم سنگ بزرگ نشانه چیست؛ پس مثل یک بخشدار خوب مینشستم، فوریتهای بخش را سبک- سنگین میکردم و لیست «اهمّ»ها را، پیش از «فیالاهمّ»ها برای فرمانداری میفرستادم.
بعضی وقتها اما، که پروژهای فوق اضطراری در بخش پیش میآمد، بچههای بخشداری، فوت استادی بلد بودند که در هر وقتِ سال از آن استفاده میکردی، ردخور نداشت و خیلی زود جواب میداد؛ جالب بود که در بیشتر موارد، مسوول اداره مربوطه در شهرستان نیز این پُلتیک را تایید و بر استفاده از آن برای رسیدن به نتیجه مطلوب، تاکید میورزید. برای تیزکردن گوشها و بالابردن حساسیت در تصمیمسازان استانی و گرفتن اعتبار برای انجام پروژهای که حتی در بودجه آن سالِ شهرستان هم دیده نشده بود، فقط کافی بود، موضوع را کمی «حساسیتزا» جلوه دهی و مثلا بگویی تاخیر در اجرای این پروژه، میتواند تبعات اجتماعی داشته باشد! اعتراف میکنم در طول تصدی بخشداری، چندین نوبت از این شگرد شیطنتآمیز استفاده کردم و شگفتآور این بود که آن پروژهها، زودتر و بهتر از پروژههایی که از قبل، در برنامه عمرانی شهرستان گنجانده شده بود، آغاز، اجرا و به بهرهبرداری میرسید!
آقایان نماینده! گویا این داستان، حالا درخصوص گرههای لاینحل استان و معضلات پیچیدهای که سالهاست جوانی و سرمایه و اعتماد مردم را هدر داده، در حال تکرار است؛ هرکسی بتواند یا بخواهد موضوعش را بیشتر امنیتی- اجتماعی جلوه دهد و با چهار لیتری نفت و تحصن و تجمع، صدایش را به جاهایی که باید برسد، برساند، بهتر و بیشتر میتواند از مزایایش استفاده کند؛ امروز که خبر جمعآوری امضاء برای استیضاح وزیر محترم کشور را به خاطر اهمال در به انجام رسانیدن «پروژه پدیده شاندیز» خواندم، به عزم نمایندگان محترم استان، برای خاتمه دادن به سالها رنج و تَعَب مالباختگان این پروژه تحسین فرستادم؛ چند روز قبل هم که شنیدم با همّت شما عالیجنابان، پایانکار تجاری و اداری «پروژه پدیده شاندیز» به انجام و اتمام رسیده، خدا را شکر گفتم که نمایندگان محترم، با شناخت دقیق از فشار روحی- روانی که بر شمار بسیاری از ساکنان استان وارد شده، علی رغم همه پیچیدگیهایی که فرایند صدور پایانکار برای چنین پروژه بزرگ و پر مسئله دارد، یک بار برای همیشه عزمشان را جزم کردند تا خدمتی ماندگار و یادگار برای سهامداران به جا گذارند؛ دست مریزاد به شما و همّت بلندتان.
اما حضرات نمایندگان معزز! بیخ گوش پدیده شاندیز، پرونده قفل و بست خورده دیگری هم هست که نه دو سال و سه سال و چهارسال، بلکه سی سال، روح و روان جمعی از نجیبترین ساکنان این شهر را درگیر خودش کرده. قصّه پُرغُصه «صنایع محورغرب مشهد» را کسی نیست که نداند، اما کسی هم نیست که آستین بالا بزند و مثل داستان «پدیده شاندیز»، کمر به حل و فصلاش ببندد. کافی است کلید واژه «محورغرب مشهد» را گوگلی کنید تا اگر پرسشی هست، برطرف شود؛ اما میدانید چرا از این معضل لاینحل، رمزیابی و مشکلگشایی نمیشود؟ چون صنعتگران پهنه غرب مشهد، اهل جار و جنجال نبودهاند. عِدّه و عائلهشان را به میدان بهارستان نیاوردهاند و تجمع اعتراضی در کنار ساختمان استانداری برپا نکردهاند؛ چون محور غربیها، هنوز که هنوز است، علی رغم ظلم تاریخی و اجحاف ناجوانمردانهای که در حقشان شده، معتقدند راهحل محورغرب از رهگذر مذاکره و تعامل با طرفین دعوی به دست میآید و لاغیر.
بزرگواران! صنعتگران محور غرب مشهد، 30 سال پیش، با جانمایی اداره صنعت، آمدهاند و در این اراضی مستقر شدهاند. آن موقع، محور غرب، در محدوده شهر نبوده و تولیدکنندگان، به ناچار با هزینه خود، همه امکانات، از قبیل آب و برق و گاز و تلفن را به کارخانهها رساندهاند. سالها ایستادهاند و کار کردهاند؛ سختیهای دوره جنگ و تلخیهای دوره سازندگی و مکافات عصر تحریم، همه و همه را به عشقِ «خدمت بیمنت» پشت سر گذاشتند؛ چند سال بعد، وقتی سیاستهای غلط و ناکارآمد، به گسترش طولی شهر انجامید، این واحدها، ناخواسته توسط شهر بلعیده شدند و مشکل از همان روز آغاز شد.
دردسرتان نمیدهم؛ امروز شهرداری برای صدور پایانکار واحدهای صنعتی که پیش از شهرداری در آن محل مستقر بودهاند، 35 درصد زمین واحدهای صنعتی را از باب عوارض ورود به محدوده و سهم شوارع و عوارض پذیره، طلب کرده است. این درحالی است که همه قوانین موضوعه تصریح دارند این عوارض، به مِلکی تعلق میگیرد که درخواست ورود به محدوده یا تقاضای اِفراض و تفکیک داشته باشند، نه املاکی که بیمحابا توسط شهر به محاصره درآمدهاند؛ این رشته سرِ دراز دارد و سفره دلِ اصحابِ صنعت استان را جز به برِ خواجه حافظ شیرازی، برای همه آنها که دستشان میرسد، فرستادهایم تا بلکه پس از 30 سال دربدری و بیخانمانی، مردی پیدا شود و به این بیعدالتیِ آشکار پایان دهد.
به هر تقدیر، ارزش بها دادن به «محورغرب مشهد» که با 2800 واحد صنعتیِ ریز و درشت، 50 هزار فرصت شغلی پایدار ایجاد کرده و به تنهایی، 60 درصد تولید صنعتی استان را محقق میکند، کمتر از توجه به «پروژه پدیده شاندیز» نیست؛ حالا که میشود وزیر کشور را برای پدیده به مجلس دعوت کرد، چرا نمایندگان خراسانی، وزیر کشور را برای ادای توضیح درباره خراجِ 35 درصدی مطالبه شده از سوی شهرداری مشهد فرانخوانند و ایشان را به غیرقانونی بودن چنین اعداد و ارقامی متوجه نسازند؟
آقایان محترم نماینده! اگر صنعت استان در محورغرب راه بیفتد، همه استان راه خواهد افتاد؛ لطفا کمک کنید.
امیر شهلا*
* دبیر گروه صنایع محور غرب مشهد
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.