تحریم، فرصتی برای خانه تکانی مدیریت اقتصادی ایران
هدف از اعمال تحریمهای اقتصادی توسط امریکا علیه ملت ایران، ایجاد «درد» است. دردی تا آنجا که به تعبیر و خواست دشمنان انقلاب، منجر به تغییر رفتار شود.
در حقیقت تحریمهای اخیر امریکاییها، آغازگر جنگی نوین در عرصه جدالهای بینالمللی است که به جای گلوله و خمپاره و موشک، قحطی را به سمت کشورهای عصیانگر شلیک میکند و طبیعی است که هرچه فناوریها پیشرفتهتر شده و ضریب نفوذ تکنولوژی در بین ملتها افزایش یابد، شکل و محتوا و عمق تحریمها نیز تغییر کرده و اثرگذاری آنها به مرور افزایش خواهند یافت.
در واقع این نوع جنگ نوین بدون خونریزی و سلاح، که جایگزین جنگهای پرهزینه نظامی شده است، بر 6 محور کلیدی استوارند:
- شناسایی اهداف تحریم و تعریف گامهای بازگشتی حداقلی از طرف کشور هدف؛
- درک حداکثری از ماهیت کشور هدف، آسیبپذیریها، منافع و آمادگی آن برای جذب فشار؛
- ایجاد راهبردی دقیق به منظور افزایش تدریجی فشار؛
- رصد اجرای تحریمها و ارزیابی مستمر از استقامت کشور هدف؛
- ارائه یک نقشه راه مشخص به کشور هدف در مورد شرایط لازم برای رفع تحریمها؛
- پذیرش این واقعیت که علیرغم تأثیر تحریمها، ممکن است کشور تحریمکنننده در نتایج مورد نظر خود با شکست مواجه شود.
به عبارت دیگر، تحریمکنندگان میدانند که هدف از تحریمها، شدت آنها و مکانیسم اجرایی آنها چیست؛ ولی در عین حال به این نکته نیز توجه دارند که در کدام آستانه دردی باید نسبت به رفع تحریمها اقدام کنند و آستانه تحمل خود تحریمکنندگان کجاست. بنابراین در نقشه راه امریکاییها، مشخص است که با ارسال کدام پیامها در کدام مرحله از تحریم، باید به چراغ سبز ایران پاسخ مثبت داد و روند تحریمها را معکوس کرد. اما پرسش مهم این است که آیا ما نیز به واقع میدانیم؟! و در اردوگاه ایران به راستی این «حد تحمل درد»، مکانیسم مقابله، شیوههای کاهش درد و افزایش تابآوری را تعریف و تعیین شدهاند؟!
این پرسشها جسورانه و در عین حال استراتژیک هستند و به نظر میرسد که لازمه هر جنگ در هر شکل و با هر محتوایی باشند؛ اما ترکیب ژنرالهای ستاد جنگ اقتصادی ما در این کارزار، انسان را دچار بدگمانی میکند. چراکه تا مدتها مشخص نبود که ترکیب ستاد مقابله با تحریم چیست و فرمانده این جنگ کدام سردار اقتصادی است و بعد از مدتها حرف و حدیث، عاقبت بصورت شفاهی، وزیر صمت به عنوان فرمانده جنگ اقتصادی معرفی شد، گرچه گویا این انتخاب هم از سر ناچاری و در امتداد همان وعدههایی بود، که هیچوقت عملی نشدند.
در این میان چند نکته حائز اهمیتاند که باید به آنها توجه ویژه شود:
- چرا با وجود چند دهه تحریم و رویارویی اقتصادی با دشمنان، هنوز یک ساختار مشخص در دولتها شکل نگرفته که بصورت ویژه ستاد دفاعی جنگ اقتصادی باشد و وظیفهاَش رصد تحریمها، شناسایی نقاط ضعف و آسیبپذیر اقتصاد و تعیین مکانیزمهای دفاعی در برابر حملات تحریمی باشد؟! و ما هر بار همچون دوره قبل غافلگیر میشویم و باز با آزمون و خطا هم کشور را دچار تلاطم اقتصادی و ارزی کرده و هم منابع محدود ارزی را مستهلک میکنیم؟!
- چرا با وجودی که ترامپ 6 ماه قبل از اعمال تحریمها، اعلام کرد که از اردیبهشت 97 تحریمهای سختگیرانهای را بر ایران اعمال میکنیم، دولتمردان خود را برای آغاز یک جنگ سخت تجهیز نکردند و فقط با آغاز فصل بهار به تدریج یخ باورشان شکسته شد و اعصاب مدیریتیشان تحریک گشت؟! انگار این تلاطمات فرصت بسیار مطلوبی برای رانتخوارانی بود که نانشان در تنور تحریم پخته میشد! و حتماً باید سلاطین سکه و ارز و گوشت و فولاد و … ظهور میکردند و منابع مملکت را به غارت میبردند تا خواب زمستانی مدیران ارشد کشور، آشفته میشد و به پایان میرسید؟!
- البته به نظر میرسد که برای برخی نیز که از هم اکنون دستهای خود را در برابر امریکاییها بالا بردهاند، تحریمها از آستانه در ملت عبور کرده است! و ما نیز ناگزیریم که باور کنیم آنچه از حد آستانه درد این »طبقه حساس» بگذرد، مبنای اندازهگیری آستانه تحمل درد ملت است! البته آنان تقصیری ندارند چراکه برای آنان ترجمه مدیریت، تکیه زدن بر میز ریاست در سادهترین شرایط است! و در قاموس آنها تعریف شده که مدیر متعهد کسی است که دغدغه بودجه و چالش نیروی انسانی و مبادله را نداشته باشد! و بنابراین با کوچکترین چالشی که دیگر با غرولند و بهانه نشود فضا را آرام کرد، دستها را بالا میبرند و تسلیم را بهتر از تحریم عنوان میکنند. و البته حرجی نیز بر آنان وارد نیست چرا که این مدعیان بر اساس صلاحیت و شایستگی بر مسند تصمیمگیری ننشستهاند که قادر باشند در شرایط سخت، مدیریتی حرفهای داشته و توان و قدرت خروج از بحران را با حداقل امکانات داشته باشند و البته همه شاهدند که نتیجه مدیریت آنها حتی در شرایط صلح هم چه بوده است و فلذا مخالفت آنان با هر چالشی که امنیت جایگاه و مقام آنان را تهدید کند، کاملاً قابل درک است!
- اما واقعیت این است که تحریم هر پیامد شومی که داشته باشد، یک مزیت بزرگ را در دل خود نهفته دارد و آن تفکیک سره از ناسره در مدیریت کلان اقتصادی کشور است و از این منظر تحریمهای ظالمانه، فرصتی طلایی نیز نصیب کشور میکنند تا در پناه آن، خانهتکانی اساسی در شیوههای مدیریتی و ساختار اقتصادی دولت صورت گیرد.
و این موضوع مهمی است که در یادداشت بعدی به آن خواهیم پرداخت.
نصرالله پژمانفر نماینده مردم شریف مشهد و کلات در مجلس شورای اسلامی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.